شاید آن انسانی که روزی در میان رودان یا ناکجایی دیگر، هنگامی که اولین بار جلوی خودش لوح گلین گذاشت و شروع کرد به نوشتن هم این سؤال را از خود پرسیده باشد که آیا از خودش ردی باقی میگذارد که قرنها و قرنها خواهد گذشت و این بار انسانی از روزگارانی دیگر خواهد توانست خطش را بخواند و اگر خواند از بین سطرها شاید نقشی از دل کاتب در خیالش نمایان شود… پس کاتب به دو خیال دلخوش شد. گریز از مرگ و فرار ازتنهایی.
ما مینویسیم تا خوانده شویم در روزگارانی که نه نام و نه نشان از ما خواهد بود. و این نوشتن شاید اولین روزنی باشد که انسان توانسته است در دلِ سیاهِ مرگ حفر کند. و از اینجا ست که تاریخ آغاز میشود و ما از خویشاوندان نانویسایمان جدا میشویم. با نوشتن اولین لوح ما تاریخ را آفریدیم.
آدمیزاد همینطور کورمال کورمال طی طریق میکند هرچند چشمانی داشته باشد به تیزی چشمهای بوف. گاهی نوشتن فانوسی میشود تا هم راه روشن شود و هم حال درون .هوشنگ گلشیری نویسندهی فقید حکایت میکند: «ما نویسندگان گاهی در شناخت خودمان از همین ابزار سود میجوییم. زمانی، در سالهای دور، داستانی نوشتم و بعد به قصد کار بر موسیقی کلام آن را ضبط کردم. شبی که داشتم به صدای خودم گوش میدادم، از لحن صدا دریافتم که راوی داستان عاشق شده است. واقعههای داستانی گاهی برگرفته از اتفاقاتی بود که در زندگی من اتفاق میافتاد، اما من خود آگاهانه میخواستم فقط راوی آنها باشم. پس از این داستان، من شش داستان دیگر هم نوشتم، با مصالح زندگی روزمرهای که برای خودم یا در کنار من اتفاق میافتاد. حاصل کار هفت داستان پیوسته بود، چیزی میان یک رمان و هفت داستان کوتاه پیوسته. بعضی از منتقدان گفتهاند که این اثر ثبت وضعیت روشنفکران زمانه است در تقابل با فرهنگ غرب، چرا که زن، در آن داستان غربی بود و راوی، آدمی بر آمده از سنت. سرانجام و با سفر زن، راوی مینشیند تا وقایع رفته را بنویسد.
پس ما مینویسیم تا ببینیم در عرصهی دنیای خصوصیمان چه میگذرد و ابزار این شناخت هم داستان است.»
در طول تاریخ اگر هزار جهد کردیم که سر درونمان را بپوشانیم باز این نوشتن بوده که پردهدری کرده و ما را از پس هزار حجاب روبروی خودمان نشانده است. پس مینویسیم تا شاید خودمان را قدری بهتر بشناسیم از پشت هزار قصه، مثل و استعاره. حتی در حکایتهایی که سر دلبران را افشا کردهایم تنها قصدمان ناهشیارانه این بوده که خود را نمایان کنیم از زبان دیگران.
در طول تاریخ نوشتهایم که شرح ماجرا کنیم، نوشتهایم که خبر از روزگار بدهیم، نوشتهایم که جعل کرده باشیم، نوشتهایم که از شادی و عشق و هجر و درد بگوییم و در همهی احوال و الحان به هزار نسبت اگر نوشته باشیم تنها به یک معنی نوشتهایم. نوشتهایم تا روی نمایان کرده باشیم در تاریک و روشنی روزگار رو به آیندگان.
1 نظر
با سلام
بنظر بنده
نوشتن یک نوع خلاقیت وایده پردازی است.
هیچ ایده ایی تا زمانی که مطرح نشود در قلب و وجود یک فرد میماند .
از زمانی که نوشتن روی سنگ (از دوران خط میخی )فرهنگ و تجربیات به نسل بعدی انتقال یافت .
تنها چیزی که از آدم بصورت فیزیکی تا ابد باقی میماند نوشته های اوست.نه ثروت نه دانشهای نا نوشته اش.
ایکاش مثل قدیم نوشته ها دستخط بودند، چون تنها دستخط است که احساسات نویسنده را میتواند بخوبی انتقال دهد، نه تایپ کردن
با تشکر